░▒▓█آناهل فـرشتـہ خدا █▓▒░

دلت شاد و لبت خندان

          سلام .... سلام .... نمیدونم بگم سلام نانازم .. یا سلام فرشته خدا .. یا سلام دختر مهربون و فهمیده ام . یا .... آخه تو از هر چیزی که در ذهنم میگنجد بهتری و بیشتری . پس بهتره بگم سلام آناهل خانم !            یادش بخیر اون روزها که زود به زود میومدم و لحظه لحظه های بزرگ شدنت رو ثبت میکردم و خودم رو سرشار میکردم از غرور داشتنت و شکر بودنت! همیشه شب ها بعد از اینکه تو را خواب میکردم میومدم اینجا و از شیرین زبونیهات و محبت هات مینوشتم . صد افسوس که با هم و گاهی قبل از تو خواب میرم . و حالا تا...
8 مهر 1391

تولد سه سالگی مبارک فرشته خدا

ناز دخترم سه ساله شدی . مبارکه . سه سال پیش وقتی به قول خودت توی دلم بودی ، برعکس خیلی مامانها که برای تولد نی نی شون لحظه شماری میکنند ، من هیچ دوست نداشتم ازم جدا بشی . نگو مامانِ خودخواهی دارم. آخه تو خیلی گل بودی . هیچ وقت اونطور که شنیده و دیده بودم اذیتم نکردی،   اون نه ماه هر لحظه اش، برام پر از خاطره ی عاشقانه بود. هر چند ، تولدت ، یه دنیای تازه بود که .... هرگز نمیتونم نعمت حضورت رو وصف کنم!    چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن       بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو!   &...
27 مرداد 1391

دوران کودکی

نیکوس کازانتزاکیس نقل می کند     که در دوران کودکی ، یک پیله     کرم ابریشم را بر روي درختی می     یابد ، درست هنگامی که پروانه     خود را برای خروج از پیله آماده     می سازد . اندکی منتظر می     ماند ، اما سرانجام چون خروج     پروانه طول می کشد تصمیم می     گیرد این فرآیند را شتاب بخشد .     با حرارت دهان خود آغاز به گرم     نمودن پیله می کند ، تا این که     پروانه خروج خ...
24 مرداد 1391

مدرن ترین کامیون دنیا

بالاخره زیباترین، گرانترین، مدرن ترین، شیک ترین و مجهزترین کامیون دنیا به بازار عرضه شد . حالا دیگه خودت کامپیوتر رو روشن میکنی ، صفحه paint رو باز میکنی و هر چی دوست داری میکشی! این نقاشی دیروز شماست عزیز هنرمندم. از شکلهای مختلف استفاده میکردی . اما من و بابا شکلهای برات کشیدیم که از سر هم کردن این شکلها بوجود میان . مثل خونه و کامیون و ماشین و ... البته نه به این اندازه پیشرفته که شما کشیدی. ببین . سر جمع من و بابا این دوتا کامیون رو برات کشیدیم. البته رنگ آمیزیش هم کار خودتونه !      حتما باید یه وقت قبلی بگیریم واسه کلاسهاتون خانومی!  روزی یک بار یا حداکثر دوبار پای کامپیوتر میای . و ا...
12 مرداد 1391

ببخشید

         سلام عزیزم.یک ساعت پیش، پای کامپیوتر بودم که تو اومدی و گفتی: من ج ی ش دارم . بلند شدم . تو قصری ات رو برداشتی و با کلی دور زدن این طرف و اون طرف ، سر جای همیشگی اش گذاشتی میخواستم شلوارت رو دربیارم که بابا ( چون طول کشیده بود ) گفت: خیس شده ؟ من در حالی که میگفتم : نه بابا دخترم بلده، نگه میداره ، دستم رو روی شلوارت کشیدم. نشستی درحالی که چشم از من برنمیداشتی . نمیدونستم توی چه فکری هستی . چند لحظه بعد گفتی : چرا دستت رو کشیدی اینجا ؟ ( منظورت شلوارت بود)گفتم : بابا گفت خیس کردی منم گفتم دخترم بلده خودش رو نگه داره . باز پرسیدی چرا دستت رو گذاشتی اینجا ؟ گفتم مامان خواستم بب...
5 مرداد 1391

مسافر کوچولو

                                  یه مسافرت کوچولو - بازهم با عمو و مادربزرگ                    انتخاب تو همیشه بهترینه. کلاه جدید مبارک . این کلاه رو وقتی با بابایی رفته بودید تخت جمشید، خریدی . بابا میگه کلاه دیگه ای رو برای تو برداشته بوده. اما تو خوب نگاه کردی و این رو انتخاب کردی . بابا عزیزی هم به انتخاب اصلح تو احترام گذاشته . قربون دخترم بشم . با این کلاه،  فقط اسب...
23 تير 1391

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت ....... به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد!

   سلااااااااااااام به دختر نازم که به همه با صدای بلند سلام میکنه. و گاهی هم با کللللی پیچ و تاب! میگه:   سلام علیکم!       بالاخره مامان تنبلی رو کنار گذاشت و نقاشی هات رو که بعضی هاش مربوط به 2سال و هشت ماهگیت میشه رو ثبت کرد. بوس برای این هنرمند بزرگ نانازی.  ضمناً این تصاویر همگی اووووورجینال میباشد . بدون هیچگونه دخل و تصرفی! خورشید خانوم ها            اولین مربع و مثلث هایی که کشیدی ! برام عجیب بود که چرا وقتی بهت یاد میدادم، به محض کشیدن شروع میکردی به رنگ کردنشون ! ...      &nb...
11 تير 1391

شخصیت واقعی تو

سلام عزیز نازم. ساعت 4 صبحه . همیشه وقتی کنارت هستم و تو خوابی اونقدر دلم برات تنگ میشه که باید خودمو با یه چیزی سرگرم کنم وگرنه میترسم با گرفتن دستهات وبوس کردنت و ... بالاخره بیدارت کنم . فدای محبتهات . فدای حرف شنویهات . فدای مهمونداریهات. فدای لحظه های فراوونی که میگی من مامانتم بیا سرت رو بذار رو پام. بعد میگی میخوای قصه بگم خوابت کنم ؟ یا میگی بذار موهاتو خوشکل کنم ، عروس بشی ، ناز بشی . فدای لحظه هایی که میدونی من میخوام غذا درست کنم یا ظرف بشورم و میگی برو کاراتو بکن من نقاشی میکشم .  فدای نگرانیهات. اون لحظه هایی که حتی اگه بخاطر حساسیت، کسی بینی اش رو بالا بکشه ، بلافاصله میای کنارش و میگی چی شده ؟ نگران شدی ؟ و تا...
14 خرداد 1391