الحمدلله
خدا رو شکر مامانی، ٢ روزه که سرما خوردگیت کاملا برطرف شده . اما دوره داروت رو کامل میکنم . شربتت رو توی سرنگ (بدون سوزن )میریزم. میگی خودم میخوام بخورم . سرنگ رو توی دهنت میذاری و فشار میدی . بعد میگی مامان آبمیوه بده دهنم خوشمزه بشه ....
قبلا در حالی که دراز کشیده بودی با کلی چونه زدن خودم سرنگ رو توی دهنت خالی میکردم . اما بعد از اینکه به بابا گفتم همین کار رو روی خودم انجام بده متوجه شدم به راحتی این احتمال هست که شربت وارد نای بشه !!! و خدا رو شکر روزای آخر هر دفعه خودت میخوری .
یه بار از این هنرت عکس گرفتم . حالا هر وقت شیشه شربتت رو میبینی میگی مامان دوربین بیار شربتم بخورم، عکس بگیر!!!
اینم اولین نمازی که خوندی فرشته من
یکسال و سه ماهه بودی امیدم
بدون استثنا هر وقت صدای اذان رو میشنوی (از رادیو یا تلویزیون) من هر جا باشم پیدام میکنی و میگی :
مامان نماز بخونیم !!
تو یه جانماز سبز رنگ داری. این روزا نمیدونم چه نمازی میخونم آخه تو میای زیر چادرم وامیسی، صورتت رو بیرون میاری و همزمان با من شروع میکنی به پچ پچ کردن .تنها چیزی که بین زمزمه هات متوجه میشم اینهاست:
؟؟؟؟؟ الله اکبر ؟؟؟؟ بسم الله ؟؟؟؟ الله ؟؟؟
آناهلم ، عسلم ، وقتی این صدای قشنگت رو میشنوم نمیدونم چه حالی میشم. سست میشم... نه محکم و قوی میشم ... یا نه .. یه لذذذذذذذذت بینهایت !!
فقط میدونم که سراپا شکر میشم به خاطر داشتن تو که برای زندگی من و بابا نوری ، امیدی ، عشقی ، ... تو بهترین هدیه خدایی. دوستت دارم.
اینم عکسهای دیروز که گفتی نماز بخونیم و مقنعه مامانو پوشیدی اما وقتی دیدی که لپ تاپ روشنه دلت کشید یه کم دستکاریش کنی.