✩Anahel✩✩Anahel✩، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
🌈му ωєвℓσg🌈🌈му ωєвℓσg🌈، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

░▒▓█آناهل فـرشتـہ خدا █▓▒░

🌻✨

🍀𝔀𝓮𝓵𝓬𝓸𝓶𝓮 𝓽𝓸 𝓶𝔂 𝔀𝓮𝓫𝓵𝓸𝓰🍀

!こんにちは、みんな

𝓘𝓶 𝓸𝓽𝓪𝓴𝓸

𝓵𝓸𝓿𝓮 𝓽𝓱𝓮 𝔀𝓸𝓻𝓵𝓭

     𝓨𝓸𝓾 𝓪𝓻𝓮 𝓷𝓮𝓿𝓮𝓻 𝓽𝓸𝓸 𝓸𝓵𝓭 𝓽𝓸 𝓼𝓮𝓽 𝓪𝓷𝓸𝓽𝓱𝓮𝓻 𝓰𝓸𝓪𝓵 𝓸𝓻 𝓽𝓸 𝓭𝓻𝓮𝓪𝓶 𝓪 𝓷𝓮𝔀 𝓭𝓻𝓮𝓪𝓶

ツ♥...

𝓫𝓮 𝓱𝓪𝓹𝓹𝔂

𝓪𝓷𝓭 𝓮𝓷𝓳𝓸𝔂 𝓽𝓱𝓮 𝓵𝓲𝓯𝓮

Story pin image

𝓪𝓵𝔀𝓪𝔂𝓼 𝓼𝓶𝓲𝓵𝓮

𝓘𝓯 𝔂𝓸𝓾 𝓬𝓪𝓷 𝓭𝓻𝓮𝓪𝓶 𝓲𝓽, 𝔂𝓸𝓾 𝓬𝓪𝓷 𝓭𝓸 𝓲𝓽 

𝓛𝓲𝓿𝓮 𝓪𝓼 𝓲𝓯 𝔂𝓸𝓾 𝔀𝓮𝓻𝓮 𝓽𝓸 𝓭𝓲𝓮 𝓽𝓸𝓶𝓸𝓻𝓻𝓸𝔀. 𝓛𝓮𝓪𝓻𝓷 𝓪𝓼 𝓲𝓯 𝔂𝓸𝓾 𝔀𝓮𝓻𝓮 𝓽𝓸 𝓵𝓲𝓿𝓮 𝓯𝓸𝓻𝓮𝓿𝓮𝓻

♥♪ 𝔀𝓮𝓵𝓬𝓸𝓶𝓮 𝓽𝓸 𝓯𝓪𝓲𝓻𝔂 𝓰𝓪𝓻𝓭𝓮𝓷

lil green hearts

🧡به وبلاگ خاطراتی من خوش اومدید🧡

lil green hearts

Cute Green Flying Butterfly

مشک آنست که خود ببوید

😆😆😆 رفتم که پست خودم رو لایک کنم. دیدم نی نی وبلاگ اجازه نمیده. میگه مشک آنست که خود ببوید😂 باااشه،قبول. فهمیدم اینجا مثل اینستا نیست. ولی بهر حال لایک داره حال الانم. 😇 لایک نه، پسند!😄   کجایی عشقم، کجایی خانومم، کم کم باید شمع یازده سالگی رو فوت کنی.  فوت کنی تا شاید منو از این خواب بیدار کنی.  دوباره برات مینویسم، نفسم.  دوباره به قلبم سر میزنم، گردگیریش میکنم، آب و جاروش میکنم.  چون جای توه. نباید نامرتب باشه.  💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝
24 ارديبهشت 1399

آه ه ه ه ه ه ه

یادمه اون موقع ها، همیشه ذوق میکردم بالای صفحه نی نی وبلاگ میزد،مثلاً،  آناهل: دو سال و سه ماه و 17 روز     الان دیدم زده 10 سال و 8 ماه و 30 روز😍 کییییی؟ آناهل من؟ باورم نمیشه باورم نمیشه اییییییین همه مدت خواب بودم... روی اصحاب کهف رو سفید کردم. بازم مرسی از دوستای خوبی که تشویقم کردن و بهم یادآوری کردن که اینجا دوباره بنویسم. یکیشون رژیار عزیزم ( دلت شاد و لبت خندون)   درسته... الان میفهمم چرا میگن نوشتن حال آدمو خوب میکنه.  وقتی مینویسی میدونی چته. چی میخوای. چی نمیخوای. چقدر اطرافیانت رو دوست داری....  تکلیفت با خودت معلوم میشه. پس بنویسیم😀.خوب یا بدش مهم نیست. واااااق...
24 ارديبهشت 1399

بازگشت گودزیلا

واااااااااای خدای من باورم نمیشه بعد از حدود هفت سال برگشتم اینجااااا.  تو این مدت فقط یکی دوبار سر زدم. ولی رسماً چیزی ننوشتم که حرف دلم باشه   ای خداااااااا چه روزا و شبایی داشتم اینجا به عشق آناهلم.  تا ساعت 2یا3 نصف شب مینشستم پای تبلت و فقط مینوشتم و گاهی نگاش میکردم و از عشقش لبریز میشدم و باز مینوشتم... هییییییی. واقعاً گودزیلا شدم. چقدر غرق شدیم آخه. چی ما رو اینهمه دور کرده از خودمون.  واتساپ و اینستا و تلگرام و.... هیچکدوم صفای وب نوشتن رو نداره. اینجا راااااااحت خودتی.  الان واقعاً ذوق زده م که برگشتم اینجا. مثل یه دهاتی که بعد از سالها غربت برمیگرده به ولایتش. میره کنار رود، کنار منقل...
24 ارديبهشت 1399

این حس قشنگو به تو مدیونم

  سلام عزیز دلم نور چشمم. درسته خیلی وقته نتونستم برات پستی بذارم. اما اشکالی نداره.دوباره شروع میکنم به نوشتن.فقط یه کم شاید عکسها نامرتب باشند.که حتما بعدها  اونها رو مرتب میکنم. خیلی حس عجیبی.اولین روزی که میخواستم تو رو به مدرسه بسپارم.نه واقعا نمیتونم توصیفش کنم.. روز جشن یعنی روز آخر شهریور کمی استرس داشتی. اما از همون روز وقتی خانم فتحی معلم امسالت رو دیدم و دیدم که چقدر با تو راحت و صمیمی برخورد کرد.،خیالم راحت شد.تو هم ارتباط خوبی باهاش برقرار کردی.صمیمیت. اون باعث شد تو بهش اعتماد کنی و خیلی راحت دستت رو بهش دادی و با هم از پله های سالن بالا رفتید.استرس تو کاملا از بین رفته بود بعد از جشن وقتی یکی یکی اسماتون رو...
1 مهر 1393