دختری دارم شاه نداره
سلام عزیز نازم ، فقط محبت و گذشت و بزرگواری های تو بود که منو ساعت 3صبح بیدار کرد و به اینجا کشوند. اغلب، صبح ها که از خونه میرم تو خوابی، و وقتی برمیگردم اول به دستهام نگاه میکنی و میگی مامان برام چی چی خریدی؟ هر روز بهت زنگ میزنم و میپرسم که چی میخوای . و مجموعه خواستنی های تو اینهاست : بادکنک ، کتاب ، لواشک . و همیشه تاکید میکنی که مامان پولشو بدی ها. فدای دنیای کوچک تو .
اما دنیای بزرگ تو توی قلبته . تو خیلی خوب میدونی که اینا همش بهونه است، این که من به بهونه خرید برای تو از خونه میرم ؛ اما اصلا به روی خودت نمیاری. دو روز پیش صبح وقتی خواستم برم از خواب بیدار شدی . وقتی دیدی من لباس پوشیدم ، بغض کردی و گفتی مامان دوسِت دارم ، نرو . و من همه چی رو گذاشتم و موندم . تا ساعت 11ونیم نتونستم رضایت شما رو جلب کنم . حتی قول پازل خریدن و کیک تولد و ... چاره نکرد . تا اینکه یه دفعه مادر بزرگ خمیر بازی ات رو پیدا کرد و آورد . تو عاااااااشق خمیر بازی هستی. به محض دیدن اونا گفتی مامان تو برو ، من و ننه بزرگ خمیر بازی میکنیم.
وقتی داشتم میرفتم از پشت پنجره نگاه کردم و دیدم حسابی مشغول شدی . آخه تو دیگه فهمیدی که قول خمیر بازی خریدن با خود خمیر بازی خییییییییلی فرق داره . هر چند سعی کردم بدقولی نکنم .
آره قشنگ نازم . دختر مهربونم . این پست تقدیم به همه بزرگواریهای تو . چند هفته پیش وقتی میخواستم باهات خدا حافظی کنم خیلی آروم گفتی خدافظ ، دست خدا . منم معطل نکردم و راه افتادم اما دلم برات تنگ شد و سریع برگشتم تا از پنجره نگات کنم، دیدم نشستی و بغض کردی و هیچی نمیگی . منم به این بهونه که دستکشم رو یادم رفته ببرم برگشتم .
اما مادر بزرگ میگه روزایی که تو خوابی و ما میریم ، وقتی بیدار میشی بلافاصله میری سراغ اسباب بازی هات و بازی رو شروع میکنی . خدا رو شکر .
دیروز داشتم شعر دختری دارم شاه نداره رو میخوندم . وقتی تموم شد گفتی مامان دوباره بخون . سه چهار بار دیگه برات خوندمش . مخصوصا وقتی معنی اش رو برات گفتم کلی کیف کردی . شب که شد کنار بابا نشسته بودیم که من طبق معمول زیر لب داشتم شعر میخوندم :
دختری دارم؛ یه دفعه تو گفتی : شاه نداره . منم ادامه دادم ببینم تا کجا حفظت شده
صورتی داره ماه نداره
به کس کسونش نمیدم
به همه کسونش نمیدم
به کسی میدم که کس باشه
پیرهن تنش اطلس باشه
شاه اومد با لشکرش
شاهزاه هاش شازداااااااااااش دور و برش
آیا بدم نه نده
آیا ندم نه ندهههههههههه
نه نمیدم . و اونوقت دوتایی بغلت کردیم و بوسه بارون.
این سه چهار روز هم که مادر اومد پیشت موند و کلی حال و هوات عوض شد . دیگه کسی رو تحویل نمیگرفتی .
و چه برفی زد . اونقدر رفتیم سپیدان که بالاخره برفا خودشون اومدن خونمون . حیف شد که من خونه نبودم . اما دست بابا درد نکنه که عکسهای قشنگی کرفت .
اینم عکس برفایی که به خونمون اومده بودن؛ قبل از آب شدنشون .
بقیه عکسها اینجاست
اینم عکسای قشنگی که عمو زحمتش رو کشیده و من آماده و راحت استفاده کردم .
اینم آب شدن برفا