✩Anahel✩✩Anahel✩، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
🌈му ωєвℓσg🌈🌈му ωєвℓσg🌈، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

░▒▓█آناهل فـرشتـہ خدا █▓▒░

🌻✨

مارکوپولووووووووووووو

1391/2/15 8:34
943 بازدید
اشتراک گذاری

حالا به جرات میتونم بگم ، تو جاهایی رو دیدی که من هنوز ندیدم .

باز هم تو و یه ساک سبز و چند تا ظرف غذا و هول شدن موقع حرکت و خداحافظی دست و پا شکسته با مامان بابا و ...

                     

                 

یه انتخاب سخت

جمعه بود و هر سه کنار هم بودیم . وقتی همسفرات میخواستند بروند تفریح، اومدند و از تو هم دعوت کردند اما تو باجدیت گفتی :

نه من نمیااااااااام، مامان و بابام تنها میشََََن.

قربونت برم ، کلییییییییییییی ما رو شرمنده کردی با این همه معرفت. چند دقیقه بعد که از پنجره دیدی اونا دارند سوار ماشین میشوند بغضت پر شد و گفتی: مامان دیدی منو ول کردن و نبردن و خودت رو انداختی توی بغلم . گفتم مامان عزیزم من نمیدونستم تو دوست داری با اونا بری صبر کن الان میگم منتظر دخترم باشند تا آماده بشی .باز گفتی ولشون کن نمیخوام برم . گفتم مامان هر جور خودت دوست داری فدات شم . منم خیلی دوست دارم تو پیشمون باشی ولی اگر هم دوست داشتی بری من ساکت رو آماده میکنم . 

صد حیف که من و بابا نمیتونستیم اونروز بیرون بریم . و تو هم ما رو میخواستی و هم تفریح رو . خدایی انتخاب سختی بود میدیدم که از پشت پنجره به بقیه نگاه میکردی و ساکت مشغول ارزیابی بودی .  بابا یه کم کمکت کرد و گفت باباااااااا اگه رفتی برامون قارچ پیدا میکنی بیاری ؟ و تو ذوق زده گفتی بااااااااشه.   منم به بقیه گفتم که منتظرت بمانند و ....لحظه آخر هم که پرسیدم مطمئن گفتی میخوام برم .

اینبار رفتنت از همیشه برامون سخت تر بود گل نازم . زود به زود زنگ میزدیم و هر بار که صدای شادت رو میشنیدم دلم آروم میشد . تو همیشه بهترین تصمیم رو میگیری فرشته خوبم . دوستت دارم عزیزم . خیلی زیاد . 

          

و این هم مادربزرگ مهربون که هیچ جا تو رو تنها نمیذاره .

            

خدا رو شکر تو و مادر بزرگ همه جوره هوای هم رو دارین . وقتی بابا از سر کار میاد خونه اولین چیزی که تو بهش میگی اینه : بابا من مامانتو نکشتم!

         

         

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مبین فرفری
13 اردیبهشت 91 7:27
ایجانم چه جای قشنگی
سحر مامان سورنا بلا
13 اردیبهشت 91 8:03
سلام عزیزم ..خوشگل خانم نازی داری... خدا حفظش کنه... من مامان سورنا هستم ...به وب ما هم سری بزنید...منتظریم وایام به کامتان شیرین...
عاشق باران
13 اردیبهشت 91 23:08
این بار کجا رفتی آناهل خانم؟ گوشی ت رو هم برده بودی؟ پس همش میری گردش که پیش ما نمیای...
مامان ماهان
14 اردیبهشت 91 16:09
چه جای قشنگی عکسها عالی بود از دیدنش کلی ذوق کردم همیشه به گردش
عمو سامان
14 اردیبهشت 91 16:24
آناهل جون فکر کنم تا حالا بیشتر من رفتی گردش!! ایول گردش گر کوچلو به امید روزی که کل دنیا رو بری بگردی عمویی!! فردا حتما میام دیدنت دلم برات یه ذره شده
مامان اندیا
15 اردیبهشت 91 9:05
به به چه دختر خانم نانازی خدا حفظش کن*اگه اجازه بدین لینکتون کنم


باعث افتخاره .
گیلدا
16 اردیبهشت 91 15:14
عجب دختر شیطونیه این آناهل خانوم.کلی بهش خندیدمخدا حفظش کنه
مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
18 اردیبهشت 91 10:10
سلام عزیزم
همیشه به گردش خانمی
آناهل نازنینم ، همیشه خوشحال و خندون باشی گلم


ممنون خاله جون
فهیمه مامان پرهام
24 اردیبهشت 91 6:48
به به چه دخمل نازی و چه عکسای محشری
مامان پریاگلی
1 خرداد 91 6:54
کشته مرده ی همین اخلاقاتم
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
14 تیر 91 1:36
چه جای قشنگی عکسها عالی بود