زیارتت قبول عزیزم
بالاخره فرصتی پیدا کردم تا عکسای سفرمون رو بذارم. توی ماشین با مادر بزرگ کمی بازی میکردی کلی بهش امر و نهی میکردی (نککککن - جلو بشین - عقب بشین - بخور - بخواب - نیگام نککن - روسریش رو خراب میکردی درست میکردی - بوس صدادارش میکردی ) خلاصه با هم سرگرم بودید . وقتی بین راه یه جایی پیاده میشدیم انگار از هفت بند آزادت کرده باشن میدویدی میپریدی و بعد از اینکه به همه جا سر میکشیدی کمکمون وسیله ها رو از ماشین درمی اوردی . به حرم امام رضا(ع)که رسیدیم بغل بابایی رفتی و از سمت آقاها برای زیارت رفتی. بابا تو رو بلند کرده بوده ، دستت رو دو بار به حرم رسونده بوده، و بعد بهت یاد داده بوده دستات رو کنار هم گرفتی و برای همه دونه دونه دعا کرده بودی.
زیارتت قبول باشه فرشته خدا.
اینم کنار دریای شمال . بابلسر . جای همتون خالی . آناهل کلی شن بازی کرد . با سطل و بیل پلاستیکیش .
بقیه عکسها رو تو ادامه مطلب گذاشتم.