تب ؟؟؟؟
دیروز ظهر ساعت 1:30 خیلی راحت خواب رفتی. مشکوک شدم . وقتی خواستم بغلت کنم و روی تخت بخوابونمت دیدم تب داری . مامان فدات بشه . با آب نمک پاشوره کردم تا تبت بالا نره . بابایی میگفت ببریمش دکتر . گفتم نه آخه روز اول تشخیص نوع سرماخوردگی سخته . مثل پارسال که دکتر کریمی (فوق تخصص ) روز اول تشخیص ویروسی داد اما از فرداش عفونی شده بود و ما غافل بودیم.
اما طاقت نیاوردیم . بابا گفت حداقل یه دارویی میده که شب راحت بخوابه . حدود ساعت 9شب بود که دنبال دکتر میگشتیم . از اونجایی که شب نوزدهم ماه مبارک بود همه جا تعطیل بود. یه شربت استامینوفن از داروخانه گرفتیم و برگشتیم . نصف شب هم دایم چک میکردیم که تبت بالا نره . امروز صبح تا 10:30 خوابیدی . خدارو شکر وقتی بیدار شدی تبت کاملا برطرف شده بود .
بازی شروع شد. بعداز ظهر از ساعت 4 و5 منتظر بودم کم کم خوابت بگیره و خمیازه هات شروع شه . اما نه . انگار که نه انگار . مخصوصأ که عمو اینا هم اومده بودند و شما یه بهونه ای برای بازیگوشی و شیرینکاری داشتی . این وضعیت ادامه پیدا کرد تا ساعت 12شب. اونوقت من مجبور شدم از فنی که قبلا امتحان کرده بودم و جواب داده بود ، استفاده کنم. رفتم توی رختخواب و خودم رو به خواب زدم. اول یه چند بار منو غلطک کردی. بعد با دستت چشمامو باز میکردی و میخندیدی. بعد چند بار صورتمو بوس کردی و گفتی بوس آبدار کردما . با زحمت جلوی خنده ام رو گرفته بودم. بعد حدود 10 یا 15 ثانیه خبری ازت نبود . نه صدایی نه حرکتی . میخواستم زیرکانه زیر چشمی یه نگاهی بندازم که دیدم جنابعالی نشستی و مستقیما منو نگاه میکنی . اِندِ سوتی . به روی خودم نیاوردم دوباره چشمامو بستم و گفتم : بخواب مامان . اما تو اومدی گوشواره ام رو دست گرفتی و گفتی : نیگا گوشوارت ناااازه . داشتم میمردم . سرت رو روی سینه ام گذاشتی و گفتی مامان چی چی بخوریم؟ . منِ خوشحال هم بیدار شدم ( آخه شام فقط یه ذره برنج خورده بودی) و با کسالت گفتم بیا... ، خامه مربا ( غذای مورد علاقه ات) با ذوق تمام گفتی : بیدار شدی؟!!! ... گفتم آره . گفتی : بیا بغلت کنم!!! . چند لحظه همدیگه رو بغل کردیم و بعد رفتیم سر یخچال. اینطوری شد که شما یک لقمه ارزشمند خامه مربا خوردی . البته اونم گفتی بزُُُگه که برات نصفش کردم .
خلاصه بابایی هم به ما پیوست و وقتی همه چراغها حتی چراغ کامپیوتر هم خاموش شد شما به خواب ناز فرو رفتی.
همه فرشته های خدا نگهبان تو باشند.