صدای تو لالایی من شد
این روزها :
صبح 9:30 یا 10 از خواب بیدار میشید،........ ، عصر ساعت 5 لغایت 7 میخوابید و طبیعیه که شب ها زودتر از 12 خواب نمیرید.
بعداز ظهر ها که بیداری معمولا نمیخوابم . اگه هم بخوام یه کم افقی بشم ، شاکی میشی که : بیدار شو .. بیدار شووووووووووو . ببین صبح شده . یعنی راست بشین . تا ساعت 5 هم که دیگه خواب مامانی پریده . البته تو بی تقصیری بعد از اینکه از شیر جدا شدی خوابیدن برات یه کم سخت شده . دارم سعی میکنم ساعت خوابت رو به حالت قبل برگردونم .
دیشب ساعت 11:30 بود که خاموشی زدیم و رفتیم توی رختخواب. گفتی : مامان قصه بگو . منم اونقدر خسته بودم که یکی از همون قصه های تکراریمو برات شروع کردم یکی بود یکی نبود....... فقط متوجه شدم که تو بقیه داستان رو خودت ادامه میدی : آقاهه رفت.. اونجا ... مغازه .... گفتم ... خامه بده .... ... و من خواب رفتم !! با قصه تو عزیزم یه خواب عمیق !!!!!!!!!
خدا رو شکر بابا بیدار بوده . هم قصه تو رو گوش کرده ، هم برات قصه گفته تا خواب رفتی.
این روزها وقتی میبینی کسی خوابیده به بقیه میگی : صدا صدا نکن (سرو صدا نکن) فلانی خوابه. دستت رو روی بینیت میذاری و میگی هییییس ؛ مامان تو هم بگو هیس!