دوستتون دارم
مامانی فقط اومدم که توی دفتر خاطراتت بنویسم ،
خیلی دوستت دارم .
دلبندم ، تو پاره وجودمی، از دیدنت سیر نمیشم . این روزا خیلی دلم برات پر میکشه ، حتی لحظه هایی که کنارم نشستی . اونقدر که بغل کردن و فشردن و بوس کردنت هم احساسمو کم نمیکنه. مامان برام شیرین زبونی نکن .گاهی جبران محبت هات از توانم خارجه. مثل امروز که اومدی تو بغلم، لپمو گرفتی و گفتی:
خانوم خانوما، دوسِت دارما !
مامانی مامانی مامانی خدا رو شکر که از اینجا، حداقل میتونم یه چیزایی برات بنویسم؛ که بعد ها حسرت ناگفته هام رو نداشته باشم . خدا رو شکر که تو رو دارم فرشته قلبم. خدارو شکر که هر لحظه عشقم به تو بیشتر میشه. خدا رو شکر که بابایی کنارمونه و مثل یه کوه هوامونو داره . دخترم تو باید بدونی باید بدونی که بابا عزیزی رو چقدر دوسش دارم . باید بدونی که تا امروز نذاشته آب تو دل من و تو تکون بخوره . اون نمیذاره هیچ لحظه ای احساس ناراحتی یا خستگی بکنم . با اومدنش به خونه خنده و شادی هر سه مون شروع میشه ، حتی اگه از کارش اونقدر خسته باشه که خیلی زود خوابش ببره.