یلدا مبارک
زمستان ثانیه ثانیه نزدیک میشود؛ یادت نرود اینجا کسی هست که به اندازه تمام برگ های رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد .
سلام مامان خوبم . شب یلدات مبارک . چقدر شب قشنگیه مامان . اصلا هر مناسبت شادی که آدما رو دور هم جمع کنه ، قشنگه . شب یلدا پیش مادربزرگ و عمو اینا بودیم . حسابی با میوه و تخمه و تنقلات دیگه خودت رو سیر کردی .
کلی هم کلاغ پر بازی کردیم .
اگه عمو میگفت مثلا لاک پشت پر ؛ تو بلند و کشیده میگفتی : لاک پشت که پر نداااااااااااااااره ! دوباره و دوباره ... . فدات شم مامان که نصف شب دوبار تو خواب و بیداری میگفتی : گشنمه!
و هر کاری کردم نتونستم بیدارت کنم تا غذات رو بخوری . فقط آب .در عوض فردا صبح بابایی یه تخم مرغ آبپز کامل بهت داد. که با اشتهای تمام خوردی . نوش جان.
فردا شبش هم ، همه خونه دایی وحید دعوت بودیم . که شما دلی از شیطنت و ورجه وورجه کردن درآوردی . البته وقتی با دایی پایه میشی همیشه همینجوره .
یه چند روزه که موقع بازی اغلب صدام میکنی : دخترم . دخترم بیا بیا . میام کنارت میشینم و تو هر بار یه برنامه برام داری :
♥ دخترم دهنتو باز کن ( ومعاینه ام میکنی ) حالت داره خوب میشه . یه کم شربت بخوووور فردا خوب میشی.
♥ دخترم بیا بیا ( و آرووووووووم موهامو شانه میکنی ) دردت نمیگیره. میخوام عروست کنم !
♥ دخترم ، من مامانتم ، دوسِت دارم ، بهم لواشک میدی ؟؟؟
و فکر کن چه حسی داره وقتی سرمو روی پاهای کوچولوت میذارم و تو نازم میکنی .
دیگه از خدا چی میخوام !
هزار هزار بار شکر، ای بالاترین و بهترین بخشنده .