ببخشید
سلام عزیزم.یک ساعت پیش، پای کامپیوتر بودم که تو اومدی و گفتی: من ج ی ش دارم . بلند شدم . تو قصری ات رو برداشتی و با کلی دور زدن این طرف و اون طرف ، سر جای همیشگی اش گذاشتی میخواستم شلوارت رو دربیارم که بابا ( چون طول کشیده بود ) گفت: خیس شده ؟ من در حالی که میگفتم : نه بابا دخترم بلده، نگه میداره ، دستم رو روی شلوارت کشیدم. نشستی درحالی که چشم از من برنمیداشتی . نمیدونستم توی چه فکری هستی . چند لحظه بعد گفتی : چرا دستت رو کشیدی اینجا ؟ ( منظورت شلوارت بود)گفتم : بابا گفت خیس کردی منم گفتم دخترم بلده خودش رو نگه داره . باز پرسیدی چرا دستت رو گذاشتی اینجا ؟ گفتم مامان خواستم ببینم خیس شده دیدم نه نشده ! درحالی که چشمت رو از من برنداشته بودی، با جدّیت گفتی : خودت فکر کردی که اینطوری فکر کردی!
شاید جمله ات رو درست نگفتی . ولی دقیقا درست فهمیده بودی . ناراحت شدی که چرا بهت شک کردم ! قربون دختر فهمیده ام . معذرت میخوام . معذرت میخوام خوب ترینم .
عکس بالا مربوط به یک و نیم سالگیت هست . فدای هر لحظه نگاه تو .