نه مامان ؛ من! معذرت میخوام
به قول خاله تیبا زبونم قاصره که از خوبیهای تو بگم ، فقط خدا رو شکر میکنم.
یه هفته ای میشه که عذرخواهی کردن رو یاد گرفتی. هر وقت ببینی ما از یه کار تو ناراحت شدیم میگی: ببخشید..معذرت میخوام (خیلی واضح و روشن) ما هم میبوسیمت و بغلت میکنیم. به خاطر همین من و بابا به هم قول دادیم تا اونجایی که میتونیم ناراحت نشیم چه از فرشته کوچولومون چه از موضوعات دیگه.
(تو یه کتاب خوندم که بچه ها به طور ناخودآگاه مشکلات درون خونه رو به خودشون مربوط میدونن و اگه زیاد باشه باعث سرخوردگی اونا میشه.)
ضمنأ دو هفته است که سعی میکنم وعده های شیرت رو کمتر کنم؛ هر بار به یه بهونه: "هنوز شب نشده" ، "الان وقت ناهار یا شامه" و "اگه فلان کارو بکنی بهت شیر میدم" و ... . تو هم کمتر دنبال شیر خوردن میای . اگه هم بخوای غیر مستقیم میگی "مامان بریم با هم رو تخت بخوابیم " یا " نیگا .. شب شده" یا میای جلوی من دهنت رو چند ثانیه باز نگه میداری یعنی خمیازه میکشی و خوابت میاد؛یا نهایتأ میپرسی " مامان دراز کشیدی مم بخورم؟" .
دیشب حدود نصف شب بود که یه قلت زدی به سمت من و در حالی که هنوز چشمات بسته بود گفتی: مامان معذرت میخوام ... معذرت میخوام. فهمیدم که چرا اینو میگی و بلافاصله بهت شیر دادم.
تو گرسنه شده بودی عزیز دلم فرشته نازم همه وجودم . چون شب قبل تقریبأ شام نخورده بودی ؛ اما نمیخواستی بگی مم میخوام.