آن پریشانی شب های دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد عزیز دلم ، همه وجودم. دلم برات تنگ شده. ساعت 4و 20 دقیقه صبحه. خواب تو رو میدیدم نمیتونم برات تعریف کنم. دیگه دوست ندارم بخوابم. نگاه کردن به تو هم دلتنگیمو کم نمیکنه.صدقه گذاشتم و اومدم پای دفتر خاطراتت. اینطوری انگار تو بیداری و دارم باهات حرف میزنم ...... .... همین الان صدات رو شنیدم که یه چیزی میخواستی . برات آب آوردم . خواب و بیدار آبت رو یکجا&...
نویسنده :
✨🍀𝘼𝙣𝙖𝙝𝙚𝙡 𝙘𝙝𝙖𝙣
6:07