عید مبارک
دوستت دارم
مامانییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم دختر نازنینم . فرشته خوشکلم. میخوام هر لحظه کنار تو باشم . مخصوصاَ از وقتی که از شیر جدا شدی ، سعی کردم هییییییییییییچ لحظه ای نباشه که تو منو لازم داشته باشی و من مشغول کار دیگه ای باشم. مامانی نمیدونی چقدر دلم تنگ شده واسه لحظه های شیر خوردنت. میومدی پاهاتو جمع میکردی توی شکمم ، نگام میکردی و با اوم اوم حرف میزدی. آرامشم ، گ...
نویسنده :
✨🍀𝘼𝙣𝙖𝙝𝙚𝙡 𝙘𝙝𝙖𝙣
9:13
تولدت مبارک
بابا عزیزی
امشب همین که پای سفره نشستیم، چندین بار صدا زدی : بابا عزیزییییییییییییی . بابا عزیزیییییییییییییییی . نمیدونی بابا چه حالی شده بود. در حالی که دندونهاش رو روی هم فشار میداد با همه وجود میگفت : جوننننننننننننم خداوند از محبت ذات خودش، توی قلب تو هزاران خوشه کاشته! این ژست ها رو برای بابا عزیزی گرفتی ببین غذا خوُ وُ دم، بزُُگ شدم. ...
نویسنده :
✨🍀𝘼𝙣𝙖𝙝𝙚𝙡 𝙘𝙝𝙖𝙣
20:28
اندر حکایت موبایل بابا
یه شب بابلسر خوابیدیم . از سوئیتمون به راحتی صدای موجهای دریا رو میشنیدیم . جاتون خالی.حدود ٥٠متر با دریا فاصله داشتیم . صبح که شد من و تو و بابایی زدیم به ساحل. در حالی که تو مشغول شن بازی بودی و منم دنبال سوژه برای عکس گرفتن، متوجه شدم یه پسر بچه 4ساله با خواهرش که حدودأ ده سالش بود هم اونجا بودن . بدون اینکه اثری از پدر و مادرشون باشه . خواهره کم کم تو ی دریا به جلو حرکت میکرد و با موجها بازی میکرد . ب...
نویسنده :
✨🍀𝘼𝙣𝙖𝙝𝙚𝙡 𝙘𝙝𝙖𝙣
19:44
شیرینکاریها و شیرین زبونینهای تو
زمزمه های تو و نی نی ( عروسک عزیزت) : چند روز پیش صدات رو از اتاقت میشنیدم که خیلی کشیده و با احساس میگفتی : فدات بشم ... قُبرونت بشم . ( در حالی که نی نی رو توی بغلت گرفته بودی و روی سرش دست میکشیدی .) و امشب دیدم نی نی رو آوردی نشونم دادی و گفتی : خدااااااااااااااااااا !! گفتم چیه مامان ؟ گفتی : بهش گفتم خواب بودی ؟ گفت آره . مامان قُبرون تخیلات و اون نی نی عزیزت . نازنینم .کشوی زیر تلویزیونی رو بیرون کشیدی و افتاد روی پاهات. میخواستی گریه کنی که بابا از راه رسید وضمن اینکه پات رو تعمیر کرد(نازش کرد) مفصّل برات توضیح داد که این کشو کارش اینجوریه ...
نویسنده :
✨🍀𝘼𝙣𝙖𝙝𝙚𝙡 𝙘𝙝𝙖𝙣
16:52
صدای تو لالایی من شد
این روزها : صبح 9:30 یا 10 از خواب بیدار میشید،........ ، عصر ساعت 5 لغایت 7 میخوابید و طبیعیه که شب ها زودتر از 12 خواب نمیرید. بعداز ظهر ها که بیداری معمولا نمیخوابم . اگه هم بخوام یه کم افقی بشم ، شاکی میشی که : بیدار شو .. بیدار شووووووووووو . ببین صبح شده . یعنی راست بشین . تا ساعت 5 هم که دیگه خواب مامانی پریده . البته تو بی تقصیری بعد از اینکه از شیر جدا شدی خوابیدن برات یه کم سخت شده &...
نویسنده :
✨🍀𝘼𝙣𝙖𝙝𝙚𝙡 𝙘𝙝𝙖𝙣
11:37
تب ؟؟؟؟
دیروز ظهر ساعت 1:30 خیلی راحت خواب رفتی. مشکوک شدم . وقتی خواستم بغلت کنم و روی تخت بخوابونمت دیدم تب داری . مامان فدات بشه . با آب نمک پاشوره کردم تا تبت بالا نره . بابایی میگفت ببریمش دکتر . گفتم نه آخه روز اول تشخیص نوع سرماخوردگی سخته . مثل پارسال که دکتر کریمی (فوق تخصص ) روز اول تشخیص ویروسی داد اما از فرداش عفونی شده بود و ما غافل بودیم. اما طاقت نیاوردیم . بابا گفت حداقل یه دارو...
نویسنده :
✨🍀𝘼𝙣𝙖𝙝𝙚𝙡 𝙘𝙝𝙖𝙣
19:18