✩Anahel✩✩Anahel✩، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
🌈му ωєвℓσg🌈🌈му ωєвℓσg🌈، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

░▒▓█آناهل فـرشتـہ خدا █▓▒░

🌻✨

دوستت دارم

              میگفتی:   این گوسفنده . دُمش رو ببین ...      تشخیص تفاوت سُم  با دست  آدمی که توی عکس اول پست کشیدی ،  هنر خودته!!!!!        رنگ این خمیر بازی ترکیبی هست از همه رنگهایی که داشتی. این رو خودت درست کردی. و جای چشمها و دهانش رو با نوک مداد درآوردی!  متفکر!        و اما هر از گاهی ... نرم افزار paint. نقطه های سفید رو با پاک کن سفید گذاشتی و بعد رنگی کردن پاک کن رو هم یاد گرفتی...         &...
18 آبان 1391

یه روز خیلی قشنگ

        کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش  معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش                            کم کم به آب عادت کردی و بعد دلت نمیومد بیرون بیای . ماهی ها رو میدیدی که دور پاهات میچرخند... چهار دست لباس خیس کردی تا بالاخره به لباسهای مامان پناه آوردی.         وقتی من گفتم خدا رو شکر دخترم آب بازی خیلی دوست داره . یه کم فکر کردی و گفتی: مامان این خدا با اون خدا فرق میکنه ؟ ...
9 مهر 1391

دلت شاد و لبت خندان

          سلام .... سلام .... نمیدونم بگم سلام نانازم .. یا سلام فرشته خدا .. یا سلام دختر مهربون و فهمیده ام . یا .... آخه تو از هر چیزی که در ذهنم میگنجد بهتری و بیشتری . پس بهتره بگم سلام آناهل خانم !            یادش بخیر اون روزها که زود به زود میومدم و لحظه لحظه های بزرگ شدنت رو ثبت میکردم و خودم رو سرشار میکردم از غرور داشتنت و شکر بودنت! همیشه شب ها بعد از اینکه تو را خواب میکردم میومدم اینجا و از شیرین زبونیهات و محبت هات مینوشتم . صد افسوس که با هم و گاهی قبل از تو خواب میرم . و حالا تا...
8 مهر 1391

تولد سه سالگی مبارک فرشته خدا

ناز دخترم سه ساله شدی . مبارکه . سه سال پیش وقتی به قول خودت توی دلم بودی ، برعکس خیلی مامانها که برای تولد نی نی شون لحظه شماری میکنند ، من هیچ دوست نداشتم ازم جدا بشی . نگو مامانِ خودخواهی دارم. آخه تو خیلی گل بودی . هیچ وقت اونطور که شنیده و دیده بودم اذیتم نکردی،   اون نه ماه هر لحظه اش، برام پر از خاطره ی عاشقانه بود. هر چند ، تولدت ، یه دنیای تازه بود که .... هرگز نمیتونم نعمت حضورت رو وصف کنم!    چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن       بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو!   &...
27 مرداد 1391

دوران کودکی

نیکوس کازانتزاکیس نقل می کند     که در دوران کودکی ، یک پیله     کرم ابریشم را بر روي درختی می     یابد ، درست هنگامی که پروانه     خود را برای خروج از پیله آماده     می سازد . اندکی منتظر می     ماند ، اما سرانجام چون خروج     پروانه طول می کشد تصمیم می     گیرد این فرآیند را شتاب بخشد .     با حرارت دهان خود آغاز به گرم     نمودن پیله می کند ، تا این که     پروانه خروج خ...
24 مرداد 1391

مدرن ترین کامیون دنیا

بالاخره زیباترین، گرانترین، مدرن ترین، شیک ترین و مجهزترین کامیون دنیا به بازار عرضه شد . حالا دیگه خودت کامپیوتر رو روشن میکنی ، صفحه paint رو باز میکنی و هر چی دوست داری میکشی! این نقاشی دیروز شماست عزیز هنرمندم. از شکلهای مختلف استفاده میکردی . اما من و بابا شکلهای برات کشیدیم که از سر هم کردن این شکلها بوجود میان . مثل خونه و کامیون و ماشین و ... البته نه به این اندازه پیشرفته که شما کشیدی. ببین . سر جمع من و بابا این دوتا کامیون رو برات کشیدیم. البته رنگ آمیزیش هم کار خودتونه !      حتما باید یه وقت قبلی بگیریم واسه کلاسهاتون خانومی!  روزی یک بار یا حداکثر دوبار پای کامپیوتر میای . و ا...
12 مرداد 1391

ببخشید

         سلام عزیزم.یک ساعت پیش، پای کامپیوتر بودم که تو اومدی و گفتی: من ج ی ش دارم . بلند شدم . تو قصری ات رو برداشتی و با کلی دور زدن این طرف و اون طرف ، سر جای همیشگی اش گذاشتی میخواستم شلوارت رو دربیارم که بابا ( چون طول کشیده بود ) گفت: خیس شده ؟ من در حالی که میگفتم : نه بابا دخترم بلده، نگه میداره ، دستم رو روی شلوارت کشیدم. نشستی درحالی که چشم از من برنمیداشتی . نمیدونستم توی چه فکری هستی . چند لحظه بعد گفتی : چرا دستت رو کشیدی اینجا ؟ ( منظورت شلوارت بود)گفتم : بابا گفت خیس کردی منم گفتم دخترم بلده خودش رو نگه داره . باز پرسیدی چرا دستت رو گذاشتی اینجا ؟ گفتم مامان خواستم بب...
5 مرداد 1391

مسافر کوچولو

                                  یه مسافرت کوچولو - بازهم با عمو و مادربزرگ                    انتخاب تو همیشه بهترینه. کلاه جدید مبارک . این کلاه رو وقتی با بابایی رفته بودید تخت جمشید، خریدی . بابا میگه کلاه دیگه ای رو برای تو برداشته بوده. اما تو خوب نگاه کردی و این رو انتخاب کردی . بابا عزیزی هم به انتخاب اصلح تو احترام گذاشته . قربون دخترم بشم . با این کلاه،  فقط اسب...
23 تير 1391

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت ....... به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد!

   سلااااااااااااام به دختر نازم که به همه با صدای بلند سلام میکنه. و گاهی هم با کللللی پیچ و تاب! میگه:   سلام علیکم!       بالاخره مامان تنبلی رو کنار گذاشت و نقاشی هات رو که بعضی هاش مربوط به 2سال و هشت ماهگیت میشه رو ثبت کرد. بوس برای این هنرمند بزرگ نانازی.  ضمناً این تصاویر همگی اووووورجینال میباشد . بدون هیچگونه دخل و تصرفی! خورشید خانوم ها            اولین مربع و مثلث هایی که کشیدی ! برام عجیب بود که چرا وقتی بهت یاد میدادم، به محض کشیدن شروع میکردی به رنگ کردنشون ! ...      &nb...
11 تير 1391